/* دن به آرامی روی پاهایش مینشیند ،
-n-درد داری؟ D- بشین کنارم ، میخوام چیزی نشونت بدم -n-باورم نمیشه اون ساکورا بود… رین گفت یسوکه پیش اون بزرگ شده… اونا هم ساکورا براشون مثل من عزیزه! D- ساکورا فقط با فرزندان تو مهربانه